دکتر احمدی نژاد روز گذشته در سفر مشهد گفته اند: چرا بعد ۳۷ سال، اسم آزادی را می بریم عده ای ترش می کنند؟
مناسب دیدم یادداشتی را که دو ماه پیش به دوستان سایت مستبین دادم و در آنجا منتشر شد در اینجا باز نشر کنم:
***
در یکی از یادداشتهای قبلی به اهمیت «آزادی» در قانون اساسی جمهوری اسلامی، که بر اساس مقدمه خودش، «زمینه تداوم انقلاب در داخل و خارج کشور را فراهم می کند»، اشاره کردیم.
می توان ادعا کرد در ۳۷ سال گذشته به همان نسبت که از «آزادی»، غفلت کرده ایم، از مسیر انقلاب و انقلابی بودن منحرف شده ایم.
مهمترین شعار انقلاب اسلامی ایران، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود. حتی می توان گفت استقلال، همان آزادی در سطح بین المللی است و در این شعار، دو بار بر آزادی تاکید شده است.
سرودهای انقلابی را به خاطر بیاوریم. به صورت فی البداهه این عبارات در ذهنمان تکرار می شوند:
«این بانگ آزادی است، کز هر کران خیزد/فریاد انسان هاست کز نای جان خیزد …»
«ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم/ ما در پی آسایش و معراج انسانیم …»
«قسم به اسم آزادی/ به لحظه ای که جان دادی …»
«فردا که بهار آید، آزاد و رها هستیم / نه ظلم و نه زنجیری، در اوج خدا هستیم…»
بزرگترین میدان پایتخت ایران که مرکز بزرگترین تجمعات انقلابی هم بود و هنوز بزرگداشت سالگرد پیروزی انقلاب در آن برگزار می شود، بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، «آزادی» نام گرفت. تغییر نامی که در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک کشور نیز صورت گرفت.
شعار در بهار «آزادی»/ جای شهدا خالی از جمله شعارهایی بود که روی اسکناس های طراحی شده پس از انقلاب نقش بست و هنوز که هنوز است واحد معامله طلا که نام پهلوی را بر خود داشت، سکه بهار «آزادی» نام دارد.
پس یک انقلابی نمی تواند از «آزادی» غافل باشد و آزادیخواه نباشد و به همان نسبت که دچار چنین غفلتی باشد انقلابی نیست یا می توان گفت مفهوم انقلاب دچار تحریف و انحراف شده است. دعوت به آزادی، دعوت به اصل انقلاب است.
اما چرا آزادی مهم است؟ به دلایل مختلف، از جمله اینکه شان آزادی آنقدر بالاست که ارزشهای متعالی عدالت و قسط برای تحقق آزادی هستند.
فرض کنیم در جامعه ای زندگی می کنیم که هیچکس مانع گزینش ها و رفتارهای دیگران نمی شود، هرکس هرچیزی می خواهد بدون اینکه هیچ قانون و عرفی مانع او شود می خرد و هرجایی بخواهد می رود، در هر رشته و محلی که بخواهد می تواند تحصیل علم کند و هرچه بخواهد می پوشد و در کل هیچ قانون و عرف منع کننده ای در این جامعه وجود ندارد. (این فرض را برای فهم موضوع در نظر می گیریم نه اینکه بخواهیم قانون را به طور کلی نفی کنیم.)
فرض دوم ما هم این باشد که در این جامعه، فاصله طبقاتی موج می زند. عده ای واحد پول توجیبی شان میلیارد است و عده ای ریال و آن عده که واحد پولشان ریال است با کار فراوان هم نمی توانند این واحد پول را تغییر دهند.
آیا می توان چنین جامعه ای را به صرف نبود هیچ قانون و عرف منع کننده ای آزاد خواند؟
البته من در این جامعه، هرچیزی را که اراده کنم برای تهیه آن مانع عرفی و قانونی ندارم، اما سرمایه ای هم برای تهیه اش ندارم و شرایط فراهم کردن این سرمایه را هم ندارم. پس آزاد نیستم.
آزادی، صرفا نبود موانع بی مورد قانونی و عرفی نیست، بلکه آزادی، مهیا بودن همه شرایط تحقق اراده است. قانون و عرف، می توانند دو مانع از موانع تحقق اراده باشند نه همه آن موانع. مانع مهم دیگر، بی عدالتی است.
نتیجه آنکه شرط مهم تحقق اراده (آزادی)، عدالت است و در صورت جریان عدالت در یک جامعه میتوان ادعا کرد آن جامعه آزاد است. آزادی مهم است چون ارزش متعالی عدالت، برای تحقق آن است.
منتشر شده در مستبین/ ۱۱ خرداد ۹۵ به آدرس:
http://mostabin.com/89899