«من دارم می بینم صحنه را، می بینم تجهیز را، می بینم صف آرایی ها را. می بینم دهانهای با حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیض به هم فشرده شده را علیه انقلاب و علیه امام و علیه همه این آرمانها و همه کسانی که به این حرکت دل بسته اند. چه بکنم اگر کسی نمی بیند؟»
(رهبر عزیزم، رمضان ۱۴۳۱، شهریور ۱۳۸۸، در نشست با شاعران)
آقاجان! امشب وقتی صدای دلنشین اما گله مندت را شنیدم، اشکهایم جاری شد. آقاجان! ما همینیم. بی غیرتی و سستی و کاهلی ما را ببخش.
سلام.
سلام.زیباست!
هم اینکه از رهبر عزیزم نوشتید و هم اینکه نوشتید…
سلام
من که مدتهاست دیگر حتی
با صحبت های آقا اشکم هم
اشکم هم،
دیگر
نمی آید.
که ای کاش می آمد.
باورم نمی شود اینقدر تنهاست.
حتی من و تو، و همه ما مدعیان هم.
درباره فیلم ۳۱۳
خدا توفیق بدهد به جای حرف کمی هم به فرمایشاتشان عمل کنیم.